حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

حرفایی از سر دلتنگی

..............................................حقا که غم عشقت باوفاتر از توست...............................

پرواز(۴)

در دو راهی تقدیر مانده ام... مانده ام کدام مسیر را انتخاب کنم... اگر بخواهم مسیر رفته ی دیروز را بروم جزء اشک و حسرت وندامت راهی پیش رویم نیست...اگر بخواهم دل به آینده واهی بدهم گذشته ام تباهه... پاهایم یارای رفتن نمی دهند... نمیدانم این چه شوری است در جان وتنم... پرده افکارم مغشوش... در سراپرده افکارم نقش چشمان مینیاتور تو نقش بسته... پس من هنوزم دوستت دارم. مانده ام با فکر و خیال تو چه کنم... بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود... میدانم بی خبر از احوالم نیستی... پس کمکم کن... کمکم کن تا راهی برای با هم بودن بیابم و یا راهی بسازم... البته روزگار جوانی را هم در نظر بگیر که المثنی ندارد... و در آخر کلام اگر نتوانستی کمکم کنی... مساعدتی کن که برای همیشه از فکر و خیالم رخت سفر را ببندی... ببندی... 

 

              

دل تنگ(17)

این قدر با احساسات من بازی نکن... خودت دل تنگ میشی... این قدر توی حیاطچه خیالم گرد و خاک به پا نکن... خودت خاکی میشی... عاشق نبودی قبول کن... از عاشقی بریدم... نه به خاطر بی وفایی تو... به خاطر ناملایمتهای روزگار بد... دیگه باید عادت کنم به بی تو نفس کشیدن... به بی تو خندیدن...آری خندیدن به حال خود هم زیباست... عادت کرده ام به تنها گریستن... باید من تا آن روز زنده باشم تا خوشبختی را که بی من جستجو می کنی ببینم...ببینم...؟! حسود نیستم... آرزویم خوشبختی توست... فقط دلم نمیاد به عکست نگاه کنم چون می ترسم پیش من خجل باشد... خجالت نکش تو راه را درست رفتی من بودم که می خواستم از بیراهه به تو برسم... شاد باشی و جای من خالی ...

.......................................................................................................

پی نوشت1: وقتی که خواب نبودم دیده ام کسی می آید کسی که مثل هیچکس نیست.

پی نوشت2: برای شادی روح همه عزیزان پرگشوده به دیار باقی صلوات.........